سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

روزی دلم می خواست دنیا را ببینم

با چشم های زشت و زیبا ببینم

 

ساحل برایم جای بازی بود اما

می خواستم آن سوی دریا را ببینم

 

در کوچه یک تن داد زد:« شهر فرنگ است !»

گفتم به خود که باید اروپا را ببینم

 

از شهر های سرد تبا تا نوادا

از روم تا کازابلانکا را ببینم

 

در خویش احساس خدایی کرده بودم

انگار لازم بود بودا را ببینم

 

امروزهایم را فدا کردم که شاید

شب ها سحر گردند و فردا را ببینم

 

امروز و فردا ها گذشتند و گذشتند

حتی نشد این دور بَر ها را ببینم

 

در چار دیوار دلم محبوس ماندم

ماندم که تا پایان همان جا را ببینم

 

منبع: کتاب جاده یکطرفه ص 40 

 





برچسب ها : جملات ناب  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 18
    بازدید دیروز : 49
    کل بازدید : 925640
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/11    ساعت : 12:58 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات